شادیم ظرفی است برای پختن تو
ای فکر روشن
که نزدیک میشوی
و مهرهها حرکت میکنند وُ قلعه باز میشود
تا سرنوشت بازی
تناسب از
تن
تو بگیرد
با شاه میرقصی؟
بازی را چیدهام
بیا
گاهی آدم جایی گیر میافتد، شبیه آنجا که خیالش را داشته
نقل نوشتهها با ارجاع به وبلاگ، و نشر آنها خارج از اینترنت با اجازه نویسنده ممکن است.
2 comments:
تو پا پس می کشی و در نیم گشوده به روی من بسته می شود
افسوس كه زنگي همانند شطرنج نيست. چون اگر بود پس سهم شانس نصيب كدام مهره ميشد؟
زيبا نوشتي.
Post a Comment